در ایران جمعه ها غروب دلم می گرفت، طوری شده بود که وقتی یک جمعه غروب دلم نمی گرفت،استرسم بیشتر می شد و می ترسیدم نکند دچار شیدایی شده ام. شنبه ها اولین روز فعالیت در هفته بود. باید صبح پا می شدم و به اجبار از خانه بیرون می آمدم، دیگر این روند برایم عادت شده بود.
در استکهلم شرایط تا حدودی تغییر کرده ، جمعه غروب ها پر انرژی ام. احساس ام این است گرفتن دل به نوعی پاسخی است دلی به دریافت های فرد از جامعه، وقتی کسانی را ملاقات می کنی که خوشحال اند، به طبع انرژی می گیری و وقتی دائما کنارت ناله و نا امیدی باشد، خوشحالیت تحلیل می رود.فرقی نمی کند که کجای دنیا باشی.
در اینجا دوشنبه ها شروع هفته کاری است و غروب یکشنبه قاعدتا باید شبیه همان غروب کذایی باشد، اما اینطور نیست. در استکهلم غروب ها دو تعریف کلی دارد یا غروب ها برای شما زیبا ست یا دلگیر. در اینجا،اصولا حس شما از غروب تابع روزی که در آن هستید ، نیست. اگر کار دلخواه و دوستان و خانواده ای همراه دارید، تمام غروب ها برایتان زیبا است. در غیر اینصورت، به عنوان کسی که ریشه هایش جای دیگری است، دلتان دائم می گیرد. طوری که دلگیرترین غروب جمعه ایرانی را به بهترین حالت قابل تصور غروب خارجکی ترجیح می دهید.
در استکهلم شرایط تا حدودی تغییر کرده ، جمعه غروب ها پر انرژی ام. احساس ام این است گرفتن دل به نوعی پاسخی است دلی به دریافت های فرد از جامعه، وقتی کسانی را ملاقات می کنی که خوشحال اند، به طبع انرژی می گیری و وقتی دائما کنارت ناله و نا امیدی باشد، خوشحالیت تحلیل می رود.فرقی نمی کند که کجای دنیا باشی.
در اینجا دوشنبه ها شروع هفته کاری است و غروب یکشنبه قاعدتا باید شبیه همان غروب کذایی باشد، اما اینطور نیست. در استکهلم غروب ها دو تعریف کلی دارد یا غروب ها برای شما زیبا ست یا دلگیر. در اینجا،اصولا حس شما از غروب تابع روزی که در آن هستید ، نیست. اگر کار دلخواه و دوستان و خانواده ای همراه دارید، تمام غروب ها برایتان زیبا است. در غیر اینصورت، به عنوان کسی که ریشه هایش جای دیگری است، دلتان دائم می گیرد. طوری که دلگیرترین غروب جمعه ایرانی را به بهترین حالت قابل تصور غروب خارجکی ترجیح می دهید.