شنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۲

غروب جمعه ایرانی یا غروب عصریکشنبه سوئد !

در ایران  جمعه ها غروب دلم می گرفت، طوری شده بود که وقتی یک جمعه غروب دلم نمی گرفت،استرسم بیشتر می شد و می ترسیدم نکند دچار شیدایی شده ام. شنبه ها اولین روز فعالیت در هفته بود. باید صبح پا می شدم و به اجبار از خانه بیرون می آمدم، دیگر این روند برایم عادت شده بود.

در استکهلم شرایط تا حدودی تغییر کرده ، جمعه غروب ها پر انرژی ام. احساس ام این است گرفتن دل به نوعی پاسخی است دلی به دریافت های فرد از جامعه، وقتی کسانی را ملاقات می کنی که خوشحال اند، به طبع انرژی می گیری و وقتی دائما کنارت ناله و نا امیدی باشد، خوشحالیت تحلیل می رود.فرقی نمی کند که کجای دنیا باشی.

در اینجا دوشنبه ها شروع هفته کاری است و غروب یکشنبه قاعدتا باید شبیه همان غروب کذایی باشد، اما اینطور نیست. در استکهلم غروب ها دو تعریف کلی دارد یا غروب ها برای شما زیبا ست یا دلگیر. در اینجا،اصولا حس شما از غروب تابع روزی که در آن هستید ، نیست. اگر کار دلخواه و دوستان و خانواده ای همراه دارید، تمام غروب ها برایتان زیبا است. در غیر اینصورت،  به عنوان کسی که ریشه هایش جای دیگری است، دلتان دائم می گیرد. طوری که دلگیرترین غروب جمعه ایرانی را به بهترین حالت قابل تصور غروب خارجکی ترجیح می دهید.

 

جمعه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۲

استکهلم در آتش ناآرامی و شورش !!!

خرداد ماه است.هوا در استکهلم بهاری است. هوا روشن شده و باید بیدار شوی،قبلا از اینکه چشمهایت را بگشایی، بوی برگ های تازه و هوایی سبک را استشمام  می کنی،صدای پرندگان و خش خش برگهای رقصنده در عبور باد به شما حسی شبیه بودن در کلبه ای جنگلی را القاء می کند. اما واقعیت این است که شما در مرکز شهر استکهلم هستی،جایی که انگار قرار نیست نا آرام باشد.

 از خانه که بیرون می روی،در روزنامه عکسهایی از آتش سوزی و ناآرامی در شهر را می بینی! تعجب می کنی! من که چیزی حس نکردم. رادیو سوئد می گوید:"...استکهلم زیر آتش ناآرامی و شورش جوانان می سوزد... و ادامه می دهد...
ساکنان استکهلم امروز هم وقتی از خواب بیدار شدند با بقایای شورش و آتش سوزی در چندین نقطه شهر روبرو شدند.از جمله در شیستا یک مدرسه طعمه حرق شد. در الوشو، اداره پلیس به آتش کشیده شد و چندین اتومبیل در محله های دیگر نیز سوختند. از جمله در محله‌ی رینکبی و ولینگ‌بی و تنستا، ناآرامی گزارش شده است. پلیس ١٣ نفر را در چریان این شورش ها دستگیر کرده است.
شرکت‌های بیمه تخمین می‌زنند که تنها خسارت اتومبیل‌های آتش گرفته، سر به میلیون‌ها کرون بزند.سخنگوی شرکت بیمه‌ی ایف می‌گوید که تا کنون نزدیک به ٢٥ تقاضای خسارت اتومبیل بدست آنها رسیده است. او تاکید می‌کند که برای دریافت بیمه آتش سوزی، باید اتومبیل حداقل نیمه‌ی بیمه‌ی کامل را دارا باشد. او تاکید می‌کند که تنها بیمه ترافیک، یا بیمه شخص ثالث کافی نیست و باید بیمه تکمیلی آتش سوزی نیز داشته باشند..."

به نظرم کمی اغراق می کنند یا معنای شورش را نمی دانند. در یکی از محله های استکهلم چند ماشین را شبانه آتش زده اند، به نظر بیشتر یک تفریح شبانه برای جوانانی می آید که عموما بیکارند و یا اعتراض های مبهمی دارند، چرا که در سوئد اگر بیکار هم باشی ،دولت سرپناه و پول تو جیبی ماهیانه ای به شما می دهد تا لنگ نیازهای اولیه زندگی نمانی، اگر زندگی بهتری می خواهی ، باید کار کنی!

اما نکته قابل توجه این است که همین خشونت های محدودی هم که بیشتر شبیه تئاتر شورش است با جدیت از طریق رسانه ها دنبال می شود و دلایل آن بررسی می شود. هیچکس پیش داوری نمی کند، پلیس اوضاع را کنترل می کند ولی فضا را پلیسی نمی کند، رسانه ها به بازتاب حادثه می پردازند ولی جوانان را تحریک نمی کنند، جالب این است که مناظره هایی بین اهالی و مسئولان برگزار می شود و همه به دنبال راه حل می گردند، در این فضای شورش و التهاب همه آرام با هم بحث می کنند!

راز موفقیت ملتی که می خواهند پیشرفت کنند، صداقت،تلاش و بردباری است. مشخصه ای که سوئدی ها دارند. مهاجرانی هم که به سوئد آمده اند این واقعیت را درک کرده اند. شاهد من هوای سرد و کشنده و تاریک زمستان های سوئد است که کافی است تا هر مهاجری را فراری دهد اگر زیبایی و آرامش جامعه پویای سوئد را درک نکرده باشد. راستی تا کنون زمستان در سوئد بوده اید. جایی که شب که می خوابی تاریک است و صبح که با صدای زنگ ساعت بیدار می شوب باز هوا تاریک است. نه صدای پرنده ای می آید نه بوی تازه درخت، اینجا زمستان است و به راستی سقف آسمان کوتاه و درختان اسکلتهای بلورآجین.

این عکس از آتش سوزی شب گذشته در شیستا استFoto: Scanpix/Pablo Dalence/Sveriges Radio


 
 









پنجشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۲

معجون آرامش و پیشرفت،چه مزه ای دارد؟

تصویر اول: انسانی که به دنبال آرامش است،با این دیدگاه در نزدیکترین و راحت ترین جایی که یافت می کند به دور از تنش و گرفتاری، توقف می کند،آب باریکه ای پیدا می کند و بعد با توجه به تصویری که از خودش در ذهن دارد، چهارچوب های زندگی اش را تعریف می کند، در این دیدگاه مثلا اگر توان خریدن ماشین را ندارد، به خودش تلقین می کند که بله،اصولا رانندگی خطرناک است،تصادف های احتمالی و هزینه ها ی نگهداری و بیمه ماشین و ... را در نظر می گیرد و نهایتا نتیجه می گیرد که ماشین سواری خطر مرگ دارد، در مواردی نیز هر روز اخبار تصادف  و سرقت ماشین ها را دنبال می کند و به خودش افتخار می کند که پیاده است اما سالم! در یک کلام، آرزوهایش را در محدوده داشته هایش تعریف می کند. فلان کاره شده و می گوید از بچگی آرزو داشتم این کاره شوم! آرزوهایی تقلبی!

تصویر دوم: انسانی که تشنه پیشرفت است، تا اینجای کار،کلی تلاش کرده و در مقایسه وضع مالی و تحصیلی و ده ها پارامتر دیگر، از دیگران جلوتر است. به اصطلاح سرش شلوغ است و مورد توجه و در یک یا چند زمینه شاخص است. گران ترین ماشین پارک شده در پارکینگ مال اوست یا دیوار دفتر کاری اش در یکی از بهترین برج های اداری پر است از مدرک تحصیلی و تقدیرنامه و هزار آفرین، اینگونه افراد اصولا آرزوهایشان سقفی ندارد، همواره به دیگران نگاه می کنند، می خواهند اول باشند، فرق نمی کند به چه قیمتی و از چه راهی. این افراد می دوند ،گاهی در مسیر درست و گاهی نیز در مسیر غلط و به دنبال یک هوس، گاهی این مسیر با داشته هایشان همخوانی ندارد،در این حالت هر چه می دوند،بیشتر تهی می شوند! تقلب در آرزوها!

تصویر سوم: ترکیب آرامش و پیشرفت است، در این حالت موفقیت طعم دلنشینی دارد!

  

صبحانه با دوست موبایلی!

مدتی است که در رژیم صبحانه روزانه ام ،تلفن صبحگاهی به یکی از دوستان نزدیکم به جزیی از خوراک روزانه ام تبدیل شده،ممکن است اگر چایم تمام شود به جایش قهوه درست کنم اما اگر همنشین تلفنی ام نباشد ، صبحانه از گلویم پایین نمی رود. این گفتگوهای روزانه با یک سوال  شروع می شود...سلام،چطوری و برحسب پاسخ دریافت شده با احتساب لحن و ترتیب کلمات بکار رفته و اندازه گیری ذهنی بار انرژیک کلمات،نوعی روانشناسی پاسخ سلام، در کسری از ثانیه در ذهن  شکل می گیرد. مثلا ممکن است بشنوم ،خوبم ،شما چطوری ولی با توجه به سوابق مکالمه های فی مابین معنی این پاسخ شاید این باشد، که حالش خوب نیست و اتفاقی افتاده!