جمعه، مهر ۰۷، ۱۳۹۱

می گوید قصدم بیان جهل بوده ،به نظرم حرفش را می توان پذیرفت


 می گوید قصدم بیان جهل بوده ،به نظرم حرفش را شاید بتوان پذیرفت،این کمترین کاری است که برای سپاس از کسانی انجام دهیم که عاشقند،گویا عادت مان شده که عاشقان را تنها بگذاریم ،کمک شان نکنیم،بعد که عاشق مرد،برایش داستان ها بسازیم ، بگوییم مجنون بود و در طلب لیلی. ولی نگوییم با این که نشانی لیلی را داشتیم، راهنمایی اش نکردیم.کسی سالها روزنامه نگاری می کند،می نویسد و می کشد،شهامتش را داشته که آمده و حتما پای حرف و پیغام اثرش می ایستد.نمی شناسمش ولی یقین دارم که ذورغ نمی گوید.  
ما باید به یکدیگر احترام بگذاریم و کاری کنیم که ایران،امن ترین جا برای ایرانی ها باشد،قدیم ها یادم هست حتی اگر کسی خطایی می کرد،به قبیله و طایفه اش پناه می برد،ما را چه شده که اجنبی ها ما را می پذیرند،اما در کشور خود گاهی احساس می کنیم کسی ما را نمی خواهد، انگار که کسانی گناهان کوچک ما را فریاد می کنند،بی آبرو می شویم به واسطه خطایی کوچک،مجبور می شویم برویم به دیاری دیگر، با زخمی بر دل و نگاهی جا مانده بر آرزوهایی که برای آن فریاد زدیم،انگار که مریض شده باشی و ناخوش و از درد فریاد بکشی، بعد کسی بیاید شما را به جرم فریاد زدن نکوهش کند. باور کنید،درد این نکوهش با هیچ مسکنی آرام نمی شود.
تو را به خدا بیایید با هم مهربان باشیم.آنچنان که بزرگان ما بارها گفته اند،نوشته اند،شنیده ایم و خوانده ایم...
گلستان کتابی است که سعدی یک سال پس از اتمام بوستان، کتاب نخستش، آن را به نثر آهنگین فارسی در هشت باب «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فوائد خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تأثیر تربیت»، و «آداب صحبت» نوشته‌است.
 از گلستان سعدی:





منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید
اِعملوا آلَ داودَ شکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آورد
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی خواران به خطای منکر نبرد
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری

خدا خیلی دوستت دارم....

جمعه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۱

جشنواره ی فیلم یاری در سوئد با حضور فاطمه معتمد آریا و مهناز افشار


دوازدهمین دوره ی جشنواره ی فیلم انجمن یاری، در روزهای ۲۸، ۲۹ و۳۰ سپتامبر در اوپسالا و روز ۲۹ سپتامبر در استکهلم برگزار می شود. 
دراین جشنواره که چند فیلم کوتاه و بلند ساخته شده درایران نمایش داده می شود، سازندگان و بازیگران این فیلم ها نیز به عنوان میهمان شرکت دارند و هنگام نمایش فیلم ها، به پرسش های تماشاگران پاسخ خواهندداد. دراین جشنواره ، شش فیلم بلند و ده فیلم کوتاه ازجمله از داریوش مهرجویی، رضا میرکریمی، مازیارمیری و علی رفیعی نمایش داده خواهد شد.
انجمن یاری فعالیت خویش را به شكل رسمی در فوریه سال ۲۰۰۰ با پرداخت كمك به ۸ کودکان و نوجوانان نیازمند در ایران آغاز نمود. امروز پس از 11 سال فعالیت انجمن یاری به بیش از325 کودک و نوجوان درنقاط مختلف ایران كمك هزینه آموزشی پرداخت می كند و بیش225 نفر بطور مرتب ماهیانه به انجمن یاری كمك ماهیانه می پردازند. انجمن جدا از پرداخت كمك هزینه آموزشی به كودكان و نوجوانان نیازمند در ایران از طریق همكاری با سازمانهای غیر انتفاعی در ایران و بیرون از كشور فعالیت های گسترده ای را سازماندهی و اجرا می كند.

سه‌شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۱

استعمارمعلول عقب ماندگی ما بود, نه علت آن

...بحث آن نیست که آیا استعمار به لحاظ اخلاقی درست است یا نه ؟ صد البته که در هیچ مرام و مذهبی استعمار دیگران و بردن منابع و اموال آنان مورد تائید قرار نگرفته است. بحث ما هم بر سر آن نیست که چون انگلیسی ها قوی بودند حق داشتند که ما را به استعمار در آوردند و ما هم اگر میتوانستیم میباید مثل آنان عمل میکردیم. حاشا و کلاً که چنین قصد و قرضی در میان باشد.
 بلکه بحث بر سر آنست که چه شد و چرا ما آنقدر عقب افتادیم که نتوانستیم از منافع و منابع خودمان نگه داری نمائیم و متقابلاً آنان اینقدر قدرتمند شدند که توانستند بر سر ما سوار شوند ؟ این ها سوالاتی هستند که مدافعین نظریه «استعمار عامل عقب ماندگی» هرگز نه مطرح کرده اند و نه به طریق اولی در مقام پاسخگویی به آن برامده اند. فی الواقع آنان مخروط تاریخ معاصر ایران به همراه بحث اینکه چرا ایران کشوری عقب مانده شد را کاملاً وارونه کرده و به جای پرداختن به علت , به سراغ معلول رفتند. به جای پرداختن به اینکه چه شد و  چرا ما آنقدر ضعیف شدیم که انگلستان توانست بر گرده ما سوار شود, به سوار شدن انگلستان برگرده ما که معلول است, پرداخته اند. به جای نشان دادن علت عقب ماندگی, علت آنکه چگونه و چرا  ایران در نهایت مجموعه ای از فقدان ها شد, ورود استعمار را که خود در حقیقت معلول عقب ماندگی ما بود, به جای علت به خورد ما دادند....صادق زیبا کلام, کتاب سنت و مدرنیته , صفحه 127 تا 128




دوشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۱

دبیرکل پیشین سازمان ملل متحد،هواپیمایش سقوط کرد یا کشته شد!

چه بر سر رئیس سازمان ملل متحد در 50 سال پیش اتفاق افتاده است.آیا داگ همرشولد،دبیرکل سوئدی سازمان ملل کشته شده؟

بیش از پنجاه سال گذشته؛تا حال پنداشته می شد که همرشولد در حادثه ی سقوط هوا پیما در زمبیا در افریقا از بین رفت. اما عده ی به این باور اند که او و همچنین KG Hammar اسقف پیشین که یک کمیسیون قضایی غیر وابسته را برای تحقیق در این مورد ایجاد کرده بود، هردو به قتل رسیده اند.

 ماتس سویگفورش (Mats Svegfors) که در باره ی داگ همرشولد یک کتاب می نویسد می گوید، که یک تعداد عکس ها از آرشیف شخصی نخست وزیر رودیزیای آن زمان و همچنین مشخصات شاهدی  را دارد که راجع به حمله ای بالای هوا پیما حامل دبیرکل اطلاعاتی می دهد. 
روزنامه سوئدی افتن بلادت عکس و گزارشی در این مورد به چاپ رسانده است.

یکشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۹۱

دوچرخه های سفارت سوئد در لیتوانی با پلاک دیپلماتیک!

اخیرا سفارت سوئد در لیتوانی دو دوچرخه خریداری کرده و این دوچرخه ها را با شماره های رسمی دیپلماتیک و پرچم سوئد پلاک کرده است. سفیر سوئد خانم سیسیلیا روتسترم و دبیر دوم سفارت برای رفتن به جلسه ای برای بحث و تبادل نظر با شهردار شهر ویلنیوس در لیتوانی از این دوچرخه ها استفاده کردند.
آیا شما با این ایده سفیر موافقید؟

tarnybiniai dviraciai Foto: Anna Olsson





کتابی در مورد انتظارات مهاجران از جامعه سوئد و از خود


او من نیستم،عنوان کتابی است که به تازگی در سوئد منتشر شده است. گلناز هاشمی نویسنده ایرانی تباری است که وقتی سه ساله بوده به همراه پدر و مادرش به سوئد آمده است. گلناز علاوه بر فعالیت حرفه ای و تاسیس شرکتی خصوصی،سازمانی را برای کاهش انزوای مهاجران و همبستگی با جامعه سوئد تاسیس کرده است. در کتابش راجع به بازخورد های پدر و مادرش در جامعه سوئد نوشته و اعتقاد دارد زنان راحت تر می توانند در جامعه سوئد وارد شوند. ابن کتاب به زبان سوئدی منتشر شده است.رادیو سوئد با ایشان مصاحبه ای انجان داده که شنیدن آن خالی از لطف نیست.

برای دسترسی به کتاب:

جمعه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۱

آیا بین ترور رزم آرا و خودکشی صادق هدایت ارتباطی وجود دارد؟



                    صادق هدایت                                                                   حاجی‌علی رزم‌آرا


صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. یعنی کمتر از 5 هفته از کشته شدن شوهر خواهرش و خانه نشینی برادرانش به واسطه تغییر دولت!

در روز شانزدهم اسفند سال ۱۳۲۹ سپهبد حاجیعلی رزم‌آرا ،نخست وزیر وقت ایران،در مسجد شاه تهران ترور شد. رزم آرا شوهر خواهر صادق هدایت بود. صادق کوچک‌ترین فرزند خانواده بود و سه برادر و سه خواهر بزرگ‌تر از خود داشت. (از برادرانش محمود خان، قاضی دیوان عالی کشور بود که در زمان نخست وزیری سپهبد رزم آرا، سمت معاون نخست وزیری را داشت. عیسی خان، سرلشکر و از رؤسای سابق دانشکده افسری بود. هر دو برادر در هنر و ادبیات دستی داشتند). که پس از ترور رزم آرا مسلما نفوذ سیاسی سابق را نداشتند. 

صادق هدایت در سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریه ۱۹۰۳ در تهران متولد شد. پدرش هدایت قلی‌خان (اعتضاد الملک، فرزند نیرالملک وزیر علوم، در دوره ناصرالدین شاه) و نام مادرش زیور الملک (دختر عموی هدایت‏قلی‏خان، دختر حسین‌قلی مخبرالدوله)است. جدّ اعلای صادق رضاقلی‌خان هدایت از رجال معروف عصر ناصری و صاحب کتاب‌هایی چون مجمع الفصحا و اجمل التواریخ بود. نفوذ سیاسی این خانواده یک باره با آمدن رضاخان گسسته شد. با رفتن رضاخان در 1320 ،این خانواده به سبب فعالیت های سیاسی رزم آرا در حال اوج گیری بود که با کشته شدن رزم آرا این فرصت از دست رفت. آیا این اتفاقات در خودکشی هدایت نقش داشته ؟ آیا براستی هدایت خودکشی کرده؟ 
لحظه ای تصور کنید که در مملکتی غریب و تنهایید،در ایران بهار آمده ولی در پاریس کسی به استقبال نوروز نرفته،دلت هوای ایران کرده،ناگهان اخبار بدی می شنوی،سیاسی نیستی ولی خانواده ات را دوست داری! هدایت مسلما فروردین سختی را در آن ایام تجربه می کرده.



صادق و برادرانش عیسی و محمود و پدرشان اعتضادالملک




صادق هدایت و عیسی هدایت برادر ش



نامه ی صادق هدایت به برادرش عیسی هدایت
12 ژوئیه 1927*

تصدقت گردم ، مثلی است معروف که بدبختی که باز آید ... حکایت من شده . 5 روز است که مدرسه تعطیل شده و 5 روز دیگر به امتحان مانده . در این مدت برای تب و نوبه و دندان درد متجاوز از صد و پنجاه فرانک خرج کرده ام و هنوز هم عقبه دارد . چیز تازه ای که پیدا شده چند روز است در چشمم یک خال سیاه افتاده و صاحب خانه گفته باید زود به کحال رجوع کرد و خیلی هم گران است . نمی دانم عاقبتش چه می شود . از طرف دیگر امتحانات شروع می شود و به واسطه ی ناخوشی نتوانستم کار بکنم . مبلغ زیاد هم تا کنون خرج حکیم و دوا کرده ام و لیکن به تهران ننوشتم که مبادا متوحش بشوند و فایده ای هم ندارد . اگر ممکن است طوری بنویسید که برای بنده قدری پول بفرستند . روی هم رفته زندگانی کثیفی است . الحمدالله از همه طرف برایم جور شده . قربانت

امضا
* 21 تیر 1306


منابع:





پنجشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۹۱

مترو استکهلم


در استکهلم معمولا مسافران مترو ساکت اند .یک لحظه،برای چند ثانیه، صدای آواز غریبی فضای واگن مترو را پر کرد.لحن صدا به نظرم آشنا آمد.همه به دنبال صدا  برگشتند.صاحب صدا پیدا نشد.گویی لحظه ای در خیال و رویا خودش را دیده که در جمع دوستانش نشسته و به اصرار ایشان می بایست آوازی بخواند.اما سریعا به خود آمده و ساکت شده بود تا شناسایی نشود.
به نظرم کسی دلش برای ایران تنگ شده بود.